به گزارش «ایام»، فرزانه زحمتی از سال ۸۵ با گرایش تدریس کودکان نابینا کار خود را در آموزش و پرورش شروع کرده و اکنون معلم دبستان استثنائی شهید امیدی در شوشتر است. او در ایام درگیری کشور با کرونا برای عقب نماندن درس دانشآموزش، به روستای محل خدمتش در اطراف شوشتر میرود و کلاس درس را برگزار میکند. در ادامه بیشتر با این معلم دلسوز و سختکوش آشنا میشویم:

حتی یک دانشآموز هم مهم است
کلاس من چهار دانشآموز از پایههای مختلف دارد. بعد از شیوع کرونا، اعلام شد تدریس از طریق فضای مجازی صورت بگیرد. اما این برای اکثریت مطلوب بود و توجه نشد که تدریس مجازی برای کودکان نابینا سختتر از دانشآموزان عادی است. فایلها را برای والدین میفرستادم تا درسها را با فرزندشان کار کنند. برای بعضی بچهها هم فایل صوتی میفرستادم که گوش بدهند.
آموزش غیرحضوری اولش جواب داد، ولی شرایط یکی از دانشآموزان متفاوت بود. او دانشآموز کلاس اول بود و تازه داشت خط بریل را تعلیم میدید. یعنی آموزش مجازی برایش امکانپذیر نبود. خط بریل با استفاده از حس لامسه خوانده میشود. برای آموزش خط بریل، لازم است معلم کنار دانشآموز حضور داشته باشد. او در روستا زندگی میکرد و برای والیدنش سخت بود فایلهایی که در فضای میفرستم را به فرزندشان انتقال بدهند. بنابراین بازخوردی از تکالیفی که باید انجام میداد، دریافت نکردم. چون بچه بااستعدادی بود، نگران شدم. احتمال داشت با این وضعیت نتواند سال تحصیلی را به آخر برساند. تصمیم گرفتم به روستا بروم و حضوری به او آموزش بدهم.

ماجرای کلاس درس خصوصی
آنها در روستای حاج مُنعم زندگی میکردند. اگر حضوری تدریس میکردم، میتوانستم به او تکلیف بدهم و بعداً تکالیف را به صورت مجازی پیگیری کنم. وقتی رفتم روستا، خانوادهاش خیلی استقبال کردند. در حیاط خانهشان زیراندازی پهن کردم و به دانشآموزم درس میدادم. خانوادهاش وضع مالی خوبی ندارند، ولی آموزش و پیشرفت فرزندشان خیلی برایشان مهم است.
هر وقت میخواستم برگردم، مادرش به عنوان هدیه برایم تعدادی دستکش میآورد. کلا خانوادهاش خیلی همراهی کردند. از وقتی برای تدریس حضوری رفتم، وضعیت دانشآموز از این رو به آن رو شد. تکالیف را سریع میفرستد. بازخوردهای خیلی خوبی از این تدریس حضوری گرفتم که واقعا لذتبخش است و زحمتی که در دوره کرونا برای انجام این کار کشیدم، به لطف خدا موثر بود. برای رعایت مسائل بهداشتی، هر دو موقع آموزش ماسک میزنیم. ولی چون آموزش خط بریل با لامسه است و دستکش مانع میشود، نمیتوانیم از دستکش استفاده کنیم. برای همین، همیشه محلول ضدعفونی دست و سطوح همراهم هست.
روحیه معلم بچههای استثنائی باید قوی باشد
اصلاً نمیخواهم شعار بدهم. اما انگیزهام فقط تعهد و عشقی است که به کارم دارم. یاد گرفتهام مراقبت کنم حقوقی که به زندگیام میآید، حلال باشد. همواره سعی کردم در هر شرایطی، تا جایی که در توانم هست برای دانشآموزانم وقت بگذارم. بچهها را دوست دارم. اگر غیر از این بود، انگیزه ورود به این کار را پیدا نمیکردم. ممکن است بعد از گذشت مدتی، از بقیه بشنوید علاقه به بچههای نابینا و کمک به آموزش آنها، از سر دلسوزی است. یا حتی کسی بگوید به بچهها ترحم دارید. ولی برای من اینطور نیست. وقتی پیش بچهها هستم و تدریس میکنم، به نابینا بودنشان فکر نمیکنم. احساس میکنم یک بچه عادی روبروی من نشسته. حسی که نسبت به دانشآموزانم دارم، علاقه است، نه دلسوزی. راستش گاهی بداخلاقی هم میکنم، چون مثل همه بچهها دوستشان دارم
مدیون همراهی خانواده
اوایل با همسرم میرفتم روستا، چون مسیر را درست بلد نبودم. وقتی به او گفتم میخواهم حضوری برای تدریس بروم، راحت پذیرفت و گفت خودم میبرمت. احتمالاً خیلیها اگر جای همسرم بودند، راضی نمیشدند. ولی او با این که روی رعایت قرنطینه خیلی حساس بود، قبول کرد برای تدریس استثنا قائل شویم. همیشه تاکید میکرد ماسک بزنم و ژل ضدعفونی همراهم باشد. منتظر میماند تا تدریس تمام شود و باهم برگردیم خانه. بعد از مدتی مسیر را یاد گرفتم. الان دیگر تنها به روستا میروم. وقتی آموزش تمام میشود برمیگردم و منتظر میمانم تا تکالیف را بفرستد. بعد از این که درسی را کامل یاد گرفت و سرفصل کامل شد، دوباره برای تدریس به روستا میروم. برای همین برنامه منظمی نداریم. یک هفته ممکن است سه روز بروم و هفته دیگری یک روز.
مصاحبه: جعفر الهایی
تنظیم: مهرزاد قویفکر
دیدگاهتان را بنویسید