بهگزارش «ایام»، متن پیشرو یادداشتی کوتاه از محمدرضا کائینی؛ روزنامهنگار و تاریخپژوه است که با موضوع واقعه گوهرشاد در صفحه مجازی خود منتشر کرده است.
از خردسالی، چهرههایی را دیدهام که در تجمع اعتراضی مسجد گوهرشاد، در تیر ماه هزار و سیصد و چهارده، فعال یا ناظر بودهاند. در نوجوانی هم به کار تحقیق در این باره پرداختم و درباره برخی نقشآفرینان آن، یادمانهایی منتشر کردهام. این واقعه را، میتوان به شرح ذیل خلاصه کرد:
یک: تحصّن مردم در مسجد گوهرشاد، در اعتراض به “تغییر لباس اجباری” بود. مردم آن را تعرض به هویّت خود قلمداد و تصور میبردند که این امریه، مقدمهای برای “کشف حجاب اجباری” است، که البته درست حدس زده بودند.
دو: دو واقعه مردم خراسان را به آن تحصّن مجاب کرد، یکی: حبس آیتالله حاج آقا حسین قمی در باغ سراجالملک شهر ری -که برای منصرف کردن رضاخان از تغییر لباس و آنچه در آینده بدان عطف خواهد شد، به تهران رفته بود- و دیگری: سختگیری شهربانی مشهد در امر تغییر لباس.
سه: در آغاز تحصن، عدهای از متولیان حرم و نیز شهربانی مشهد به شکلی سؤال انگیز، با معترضان همکاری میکردند! این عده را میتوان به دو دسته تفکیک کرد: بخش اول کسانی بودند که خود دارای گرایشات مذهبی و بر این باور بودند که نمیتوان با مردمی که به خاطر اعتقادات مذهبی خود، در یکی از مقدسترین مکانها تجمع کردهاند، برخوردی تند داشت، بلکه باید سعی کرد که با مسالمت و به مرور پراکنده شوند. بخش دوم عناصری بودند که سعی داشتند با آزاد گذاردن معترضان، آتش ماجرا را شعلهورتر و دست رضاخان را برای صدور فرمان کشتار باز کنند!
چهار: نحوه خروج شیخ محمد تقی بهلول -که با سخنرانیهای خود در روزهای تحصّن، به تهییج مردم میپرداخت-از آن مصاف، محل تأمل برخی راویان و محققان بوده است. من که خود با بهلول معاشرت داشتم و در این باره، بارها از او پرسیدم، ماجرا را چندان عجیب ندیدم. عدهای از حضّار با تن دادن به خطر، برای او راهی به خارج از حرم گشوده بودند. همانطور که عدهای از علما و مردم حاضر نیز توانستند از آن کارزار دور شوند.
پنج: تعداد کشتگان این اعتراض تاریخی معلوم نیست، چه اینکه عمال شهربانی اجساد را بدون شمارش دقیق و ایضاً مراعات آداب شرعی، در گورهای دسته جمعی دفن کردند! برخی آگاهان و پیران مشهدی، آدرسهایی در باره محل این گورها میدادند، از جمله قبرستانی قدیمی در پائین خیابان مشهد.
شش: سَبعیت و توحش رضاخان، در این رویداد به تمامی رخ نمود! گذشته از کشتار جماعت معترض، او محمدولی خان اسدی را به دلیل گزارشات مغرضانه پاکروان استاندار و نوایی رئیس شهربانی مشهد، به چوبه اعدام سپرد و ایضاً خانوادهاش را تبعید و اموالش را صاحب شد! خویشاوند نزدیک او محمدعلی فروغی را نیز-که به شفاعت وی برخاسته بود- از صدارت و دیگر مشاغل عزل و خانه نشین کرد! این خانه نشینی تا روزی ادامه یافت که قزاق نگون بخت در پی حمله متفقین، به تضرّع و تمنّا و با پای پیاده، به خانه او رفت تا بلکه از گردابی که در آن گرفتار آمده بود، مفری بیابد!
دیدگاهتان را بنویسید