به گزارش «ایام»، در مراسم رونمایی از نشریهی «مسجد ما» در مسجد قائم مشهد، استاد «حسن رحیمپور ازغدی» به بیان خاطرات خود از این مسجد و ابعاد مختلف فعالیت جوانان انقلابی در آن پرداخته و الگوی ناب اسلامی دربارهی مذهب و مسجد را که در انقلاب اسلامی ایران احیا شده است، با دو نسخهی متحجرانه و لیبرالی از مسجد مقایسه میکند. متن کامل این سخنرانی را در ادامه میخوانید:
ما و دوستانمان در سنین دبیرستان پا به این مسجد گذاشتیم و با فعّالیتهای اینجا آشنا شدیم و فعّال شدیم. آن زمان مثلثی وجود داشت از: دبیرستان، مسجد، خانه! درون این مثلث نسلی تربیت شد با محوریت مسجد که قلب تپنده محل بود و آثار و برکاتش در اصل انقلاب، جنگ، مبارزه با تحریم و محاصره اقتصادی، مبارزه با توطئهها و ترورها و درگیریهای داخلی و… بارز شد و به چشم آمد.
یک نگاه نادرست به مسجد وجود داشته و هنوز دارد که مسجد مثل کلیسا فقط محل عبادت است. هر کسی اهل نماز است میآید نماز و دعایی میخواند و میرود و بعد هم در مسجد را قفل میکنند تا وعدهی بعدی! اما مسجد بعد از انقلاب برگشت به مسجد صدر اسلام که همهکارهی زندگی بود. از جمله اهالی این محل، بخصوص جوانهای مسجد قائم انصافاً این نقش را خوب ایفا کردند. در تاریخ معاصر، اوّلین انقلاب که از یک معبد یعنی مسجد شروع شده انقلاب اسلامی بوده است. دیگران کم و بیش از این انقلاب یاد گرفتند. مثل بیداری اسلامی اخیر که یاد گرفتند از طریق مسجد و نمازجمعه و اسمگذاری جمعهها و «اللّهاکبر»، شعار سیاسیشان را بدهند. حالا این نهضتها به نتیجه رسیدند یا نرسیدند و مشکلاتشان کجاست، بحث دیگری است. ولی اصل اینکه بیایند از مسجد راه بیفتند و از مصلیهای نماز جمعه با شعار اللّهاکبر برای اسلامگرایی و مردمسالاری و آزادی و استقلال و مبارزه علیه دیکتاتوری تلاش کنند، از مساجد ما الگوبرداری شده است. آن لحظهای که مردم و جوانان در مساجدی مثل مسجد قائم فعّالیت جهادی و انقلابی و فرهنگی میکردند، شاید خودشان هم تصور نمیکردند که روزی در سطح جهان الگوسازی کنند و کارشان شروع یک تمدنسازی جدید اسلامی باشد.
مباحثه و مبارزه در مسجد
مسجد قائم، مسجد کمنظیر و نمونهای بود. مسجدی که آن موقع در بالای شهر واقع میشد. محله سناباد، ۳۰ سال پیش منطقه بالای شهر مشهد بود، حالا وسط شهر افتاده است! یک مسجد بالاشهری بیش از ۴۰ شهید داد. تقریباً هر عملیاتی که انجام میشد یک جمعی از بچّههای مسجد یا برای عملیاتهای رزمی یا برای فعّالیتهای تدارکاتی و فرهنگی دستهجمعی میرفتند منطقه و بعد از هر عملیات با چند شهید و مجروح برمیگشتند. حتی در فاصله دو سه ماه که کربلای ۴ و ۵ طول کشید بیش از ده دوازده نفر شهید و مجروح دادند. ما از اغلب این عکسهایی که در مسجد میبینید خاطرههای بسیار داریم. شبهایی که اینجا توی زیرزمین فعّالیتهای تبلیغاتی، پردهنویسی، پلاکاردنویسی و… برای نمایشگاه جنگ و فعّالیتهای انقلابی انجام میشد. بهترین خاطرات عمر ما مربوط به دوران مسجد و دوستان مسجدی است.

اولاً اوّلین بار «تمرین گفتوگو» در مسجد با همسنها راجع به تاریخ صدر اسلام، این مفاهیم که چگونه از طریق فرهنگی به نبرد و درگیری با دشمن مکتب برویم و… در همین محیط مسجد و دبیرستان برای امثال ما اتفاق افتاد. بنده اوّلین بار، به سر کچل بچّههای مسجد استاد شدم و شروع کردم به سخنرانی. این اوّلین فایدهی مسجد بود برای من و اوّلین ضرر مسجد برای کل ایران! اوّل صحبتهایم در همین مساجد بود. بچّههایی مانند شما را پیدا میکردم و هر چیزی دلم میخواست میگفتم و از این مسجد به آن مسجد و آن دبیرستان. اوّلش اینطوری شروع شد!
شاید مهمترین کارکرد مسجد همین بود. مسجد کار مدرسه را هم میکرد. یعنی آشنایی بچّهها با قرآن، با معارف الهی، با تاریخ اسلام، با تاریخ، حتی کلاسهای جریانشناسی سیاسی در مساجد بود. یک مدرسه کامل و قوی و کارآمد بود. کوه و تفریح و فوتبال و شنا و… هم بود. انگار یک مجتمع تفریحی سالم برای بچّهها بود.
کارکرد دوم این بود که بچّههایی که در این مسجد با ایشان آشنا شدیم، اوّلین هستهی مبارزه علیه شاه در دبیرستان را تشکیل دادند. یادم میآید اوّلین بار با دو سه تا از بچّههای دبیرستان و یکی از بچّههای مسجد که آشنا شدیم قرار گذاشتیم که اوّل سال ۵۷ در دبیرستان که هنوز عکس شاه بود و حاکمیت کامل آنها بود، برویم و شرایط را عوض کنیم. پنج شش نفری رفتیم و عکس شاه را از تمام کلاسها کشیدیم پایین و شکستیم. در دو سه تا کلاس عکس امام را به دیوار زدیم و بعد در کلاسها و در کل حیاط دبیرستان شعار «مرگبر شاه» و «درودبر خمینی» نوشتیم. شب هم از دیوار زدیم رفتیم. قرار این کار اوّل داخل مسجد قائم گذاشته شد و بعد بچّهها رفتند دبیرستان.
ثالثاً یادم میآید که در این منطقه احمدآباد در بالای شهر و حوالی هتل هایت که بعد شد هتل حیات و هما و… خانههای ارتشی و ساواکی و سرمایهدارها زیاد بود. باز در همین مسجد قائم با چهار، پنج تا از بچّهها و بعضی از دوستان و بستگان قرار گذاشتیم و رفتیم چند شب خانههای اطراف هتل هایت، شعارنویسی. اگر دوستان یادشان باشد ظرف یک شب این اتفاق افتاد. بعدازظهر تمام خیابانها تمیز بود، ولی فردا صبحش تمام دیوارهای چندین کوچه و خیابان شعارنویسی شده بود. میخواهم بگویم انرژی همه کارها از مسجد بود.
در برابر ترور، تحریم و تنهایی
میرسیم به دوران بعد از انقلاب. بخش دیگری از خاطرات ما در این مسجد از کشیکهای شبانهای بود که بچّهها برای امنیت محلّه میدادند. میآمدند در همین مسجد کنار هم مینشستند، اسلحه تقسیم میکردند، فشنگها توزیع میشد، تیمها و گروهها بسته میشد و راه میافتادند داخل خیابانها و کوچهها برای نگهبانی. میخواهم بگویم این مسجد در انقلاب اسلامی چند کاره بود: پایگاه انقلاب بود، پایگاه امنیت بعد از انقلاب هم بود. چون انقلابها وقتی پیروز میشوند، اوّلین مشکلشان ناامنی و هرجومرج است. آن زمان که پلیس درست و حسابی وجود نداشت. در کشور امنیت نبود. سال ۵۷ و ۵۸ تا زمانی که بسیج درست شد، باز امنیت شهری و امنیت محلّه و خیابانها و کوچهها برعهدهی همین بچّهها بود، پس این هم کارکرد چهارم مسجد.
کارکرد پنجم مسجد در دوران تحریم و محدودیتهای اقتصادی زمان جنگ بود. کالاها کم شده بود و بحث کوپن و تقسیم کالا و توزیع نفت پیش آمد. باز هیچ حکومتی در دنیا نمیتوانست در آن شرایط این مشکل را مدیریت و حل کند. مشکل توزیع کالا و کوپن و تقسیم صحیح اجناس را باز همین مساجد و امثال مسجد قائم انجام میدادند.
کارکرد ششم مسجد زمانی بود که تروریسم و درگیریهای گروهکها شروع شد. منافقین و کمونیستها شروع کردند به ترور. آن زمان اینها ظرف چند سال حدود شانزده الی هفدههزار نفر را ترور کردند. در همین محلّهی ما حداقل دو نفر ترور شدند؛ یکی شهید سیرجانی بود که خیاطی داشت و اینها آمدند در خیاطی زدندش. در همین مسجد قائم یادمان هست که سریع یک سازماندهی مردمی برای شناسایی پایگاههای فساد انجام شد. چون امام گفت ملّت ۳۶ میلیونی باید همهشان اطلاعاتی باشند؛ ما سرویس اطلاعاتی دولتی و قوی نداریم، کل ملّت باید مواظب باشند و هر کسی مراقب محلّه خودش باشد. همین اتفاق هم افتاد. هر کس میرفت سر کارش، نانواییاش، نجاریاش، بقالیاش، کلاس مدرسهاش و… در عین حال همه مراقب بودند و در همین محلّه ضرباتی به منافقین زدند. با کمک بچّههای همین مسجد مثل هر مسجد دیگری، حتی خانه تیمی در محله کشف شد.
کارکرد هفتم امور خیریه و قرضالحسنه بود. این که در هر محلهای ببینند چه کسانی گرفتارند و مشکلات زیادی دارند تا کمکش کنند. سر زدن به خانوادههای محروم، سر زدن به خانوادههای شهید که اینها احساس نکنند بچّههایشان رفتند و تمام شد و تنها ماندند. یک شبکه قوی عاطفی، اخلاقی، اجتماعی شکل گرفت. بعد هم که جنگ شد و مسجد مثل مساجد صدر اسلام شد پادگان. این هم کارکرد دیگر مساجد بود. هشتاد درصد بار جنگ روی دوش رزمندههای عادی مردمی بود و اینها از مساجد سازماندهی میشدند و آموزش میدیدند.
بعلاوه، پشتیبانی اقتصادی و کمک به جبهه از مساجد بود. پایگاه تربیتی و کادرسازی بود. بسیاری از نیروهای انقلاب در مسجدها و پای منبرها تربیت شدند و بعد رفتند خدمات کردند. پایگاه فرهنگی تربیتی بود و مرکز بیان احکام الهی، مرکز آوردن فقاهت به میان جامعه و اجتماعی کردن دین و بیان حلال و حرام. پایگاه اخلاق و تربیت و موعظه اخلاقی جامعه بود. پمپاژ اخلاق در جامعه از طریق مسجد و منبرها صورت میگرفت. حتی ما در مساجد مراسم سادهی ازدواج داشتیم. اینجا واقعاً خانهی دوم همهی بچّهها بود؛ گاهی هم خانه اوّل میشد و بچّهها شبانهروز اینجا میماندند. معبد اسلام اینگونه است: به ازدواج کار دارد، به جنگ کار دارد، به محاصره اقتصادی و رفاه کار دارد، کار یتیمخانه را میکند، کار خیریه را میکند، کار پادگان را میکند، یک وقتهایی لازم میشود صندوق قرضالحسنه کار بانک را میکند. مسجد در اسلام یعنی تمدنسازی، یعنی همه چیز. همهی اینها هم در قالب اخلاق و معنویت و تقوا. همه با عشق و همه کارها هم رایگان. کسی ساعت نمیزد که اینقدر ساعت مسجد بودیم و کار کردیم. آرزوی هر کسی بود که بیاید بچّهها و دوستانش را ببیند.
اگر بخواهیم کارکردهای مسجد را به طور عام و مسجد قائم بهعنوان یک نمونه را بشماریم، حداقل مسجد ما مانند مساجد فعّال دیگر کار ۱۲ تا مؤسسه و نهاد را کرد و همهاش هم موفق! البته آن زمان جنگ بود و هیجان بود و انگیزهها بیشتر بود. الآن شرایط عادی است و انگیزه کمتر است. باید این انگیزه را یکجوری فعّال کرد که بچّههایی که سنشان کمتر است، مانند دهه ۶۰ بیشتر به مسجد بیایند.

الگوی اول؛ از دیدار سیاسی تا جلسه خواستگاری
میدانید در صدر اسلام اوّلین درسهای حقوق و فلسفه و علوم جدید در مساجد بود، اوّلین بیمارستانها در مساجد تشکیل شد. بعداً که گسترش پیدا کرد بیمارستان از مسجد جدا شد. آموزش جراحی در صدر اسلام اوّل در مسجد بود. این که برای جنگها چگونه آماده باشند در مسجد بحث میشد. محل تشکیل کانونهای فرهنگی و علمی و سیاسی که امروز به آن ان.جی.او (سازمان مردمنهاد) میگویند، مسجد بود. محلی که گرفتاریهای اقتصادی و اجتماعی مردم و همینطور گرفتاریهای روحی حل شود و بنشینند آنجا درد دل کنند، مسجد بود. مسجد کار نهاد مشاوره را انجام میداد. اگر در هر محلّهای فساد و انحطاطی اتفاق بیفتد مساجد محل مثل پایگاههای مقاومت سریع او را درمییابند، میکروب را محاصره میکنند و با او میتوانند درگیر شوند.
مرکز اجتماع که تا وقتی این اجتماعات هست، دشمن میفهمد مردم جدا جدا نیستند، مسجد است. انگلیسیها وقتی هند را گرفتند صدهزار انگلیسی بر هشتصدمیلیون هندی حدود دویست سیصد سال حکومت کرد. برای اینکه اینها هشتصدمیلیون تا یک نفر بودند آنها «یک» صدهزار بودند. مسجد کاری میکند که مسلمانها یکی یکی نباشند. لذا وقتی مسجد به وظیفه واقعیاش عمل کند استعمار، استکبار و استبداد هیچ وقت نمیتواند بر جامعه اسلامی مسلط شود. وحدت اسلامی، وحدت مردمی، رسیدگی به فقرا و مبارزه با فاصلهها و شکافهای طبقاتی در مساجد میتواند مدیریت شود. ثروتمندان هر محل به فقرای آن محل از طریق مسجد کمک و رسیدگی کنند. خنثی شدن توطئههای دشمن، جذب جوانها، ارتباط مدرسه و خانواده، آموزش قرآن و نماز، شکلگیری بسیاری از نهادهای اجتماعی دیگر، گسترش عواطف و اخلاق و محبت اجتماعی که مردم دوست هم باشند، نگران هم باشند، موعظه و یاد قیامت و… همه و همه جایش مسجد است.
در زمان پیامبر (ص) به فرمان ایشان هر وقت میخواستند تصمیمات بزرگی بگیرند، اذان بیوقت گفته میشد و همه میفهمیدند یک مسئلهی مهم اجتماعی در پیش است؛ یا قرار است انفاقهای بزرگ اقتصادی بشود و باید به هم کمک کنیم یا یک جنگ و خطری در پیش است. در مسجدالنبی ستونهای مختلفی است و هر کدام اسمی دارد. ستونی بود که پیامبر وقتی کنار آن ستون مینشست میفهمیدند وقت عبادت و تفکر پیغمبر است؛ باید تنها باشد و کسی سراغ پیغمبر نمیرفت. وقتی پیامبر کنار ستون «وُفود» مینشستند، معلوم بود که هیئتهای رسمی سیاسی از قبایل و گروههای دیگر دارند میآیند برای مذاکره. آنجا هر کسی مشکل شخصیاش را مطرح نمیکرد. وقتی پیامبر کنار آن ستون دیگر مینشست، میفهمیدند وقت آزاد مراجعات عمومی است، یک نفر میآمد میگفت شوهر من دیوانه شده و دیروز به من چه گفته و یک چیزی بگویید آدم شود، آن یکی میآمد میگفت زن من اخلاق ندارد و با من اینگونه برخورد کرده، شما یک توصیه و نصیحتی بکنید. یکی میآمد میگفت آماده ازدواج هستم و پیامبر خیلی راحت بعد از نماز بلند میشد که اگر کسی میخواهد ازدواج کند موردی هست و جلساتی میگذاشتند همدیگر را ببینند. آن خانم انتخاب میکرد و گاهی پیامبر برای آنها که نقداً چیزی نداشتند میگفتند حداقل یک سوره به این زن یاد بده و زن قبول میکرد و ازدواج میکردند و میرفتند.
مسجدی که شبیه نداشت
خلاصه چنین مسجدی مرکز یک تمدن است. کلیسا نیست که فقط بروی عبادت کنی. نباید درِ مسجد را قفل کنند و موقع نماز باز کنند؛ که نماز را بخوانید و سریع بروید بیرون! مسجد باید یک قلب تپنده باشد. چنانکه در دههی ۶۰ همین مسجد قائم اینگونه بود. اغلب بچّههایی که اینجا عکسشان را میبینید از همین مسجد قرار میگذاشتند که برویم. میرفتند و بعد بعضیها برنمیگشتند، بعضیها هم مجروح برمیگشتند.
الآن که نگاه میکنم میبینم بهترین خاطرات عمر خود من در همین مسجد بود. بهترین دوستان ما بچّههای همین مسجد بودند. حالا ده بیست سال است از اکثر دوستان جدا شدهایم، ولی بهترین خاطراتمان همین جاست. جلسات نهجالبلاغه، قرآن، تاریخ اسلام که در همین مسجد و چند تا مسجد دیگر میگذاشتند، گاهی ما میگفتیم، گاهی دوستان دیگر درس میدادند. نگاه که میکنیم میبینیم ذهن ما، شخصیت دینی و اعتقادی و فکری ما اینجا در همین جلسات و همین کتابخانهی مسجد و سطح و زیرزمین مسجد که پایگاه بسیج بود منعقد شد. این الگوی درست مسجد و الگوی صدر اسلام است که انقلاب اسلامی و امام دوباره احیایش کرد و در دنیا اصلاً شبیه ندارد. چون مسجد، این ساختمان و سیمانهایش که نیست. مسجد روحی است که در اینجا در جریان است و آن مربوط به آدمهایش است، مربوط به امام جماعتش است، مربوط به پیرها، جوانها، و مرد و زنی است که اینجا هستند. یک خانوادهای در مسجد تشکیل میشد که واقعاً این خانواده نقش خانواده دوم را داشت. یک خانواده در خانهات بود و یک خانواده هم در مسجد بود که همه با هم مثل برادر بودند. دل بچّهها واقعاً برای هم تنگ میشد، ما هنوز هم صمیمیترین دوستانمان تا الآن چند نفر از آن بچّههایی هستند که آن موقع در همین مسجد با هم آشنا شدیم. اینها انواع و اقسام کارکردهای یک مسجد است؛ امّا دو الگوی دیگر هم برای مسجد هست.
الگوی دوم؛ مسجد متحجرانه علیه مسجد محمدی(ص)
یک الگوی خطرناک برای مسجد، الگوی شبیه به کلیساست که در واقع این مسجد بهعنوان پایگاه تحجر است. بعضیها فکر میکنند الگوی ایدهآل مسجد همان الگوی ایدهآل کلیسا و معابد ادیان دیگر است. در مسیحیت – بهعنوان پرجمعیتترین دین و آخرین دین قبل از اسلام، وگرنه درباره ادیان دیگر هم همین بحث را میشود داشت. شما کلیسا را دارید که متدینین هفتهای یکبار یکشنبهها بروند آنجا و نیم ساعتی سرود مذهبی بخوانند و دوباره رابطه با مذهب و کلیسا قطع شود. در مسجد میگویند مستحب است و بعضیها میگویند احتیاط واجب است آنهایی که میتوانند تمام وعدههای نمازشان را به جماعت بخوانند، به مسجد بروند. یعنی حداقل روزی دو سه بار بروند مسجد. یعنی مسجد در حاشیهی زندگی یک مسلمان نیست، در متن زندگیاش قرار میگیرد. روزی پنج بار، یا دو بار، دست کم یک بار -حداقل مغرب و عشاء که مردم میآیند خانههاشان بتوانند بروند- رابطه برقرار میشود. در ادیان دیگر اوّلاً فاصله زمانی و مکانی بیشتر است، ثانیاً عبادت فقط در آن معبد است. اما برای مسلمان، مذهبی بودن فقط حضور در مسجد و نماز نیست.
در مذاهب دیگر عملاً شما زمانت به دو بخش تقسیم میشود، زمان مذهب و زمان غیرمذهب. وقتی کلیسا میآیی زمان مذهبی است، وقتی میروی بیرون تا یکشنبهی دیگر زمان غیرمذهبی است. مکانها یا مذهبی هستند یا غیر مذهبی، مکان مذهبی معبد است، بعد کارخانه و دانشگاه و خانه و پارک و سینما میشود فضای غیرمذهبی. در فرهنگ اسلام، مسجد قلب مذهب است ولی فقط نماز خواندن عبادت نیست. از مسجد که میروی مغازه، کارخانه، مزرعه، دانشگاه، مدرسه، پشت ماشینت، همهی آن جاهایی که هستی مسجد است. کار، عبادت است. مسلمان از مسجد که بیرون میآید از معبد بیرون نمیآید. اگر داری سر زمین بیل میزنی، همان جا معبد و مسجد است، بیل زدنت هم عبادت و جهاد فی سبیل اللّه است. مهندسی، معلّمی، آهنگری، نجاری، نانوایی همه عبادت میشود، چون خدمت به جامعه است و تلاش برای تأمین نان زن و بچّهات و اینها عبادت است. در هیچ دین و مذهب دیگری ما عبادت به این شکل نداریم. شما از قلمرو مسجد که بیرون میروی در قلمرو کار، سیاست، اقتصاد، علم، صلهی رحم، مهمانی هم که میروی عبادت است، تفریح که میروی دست خانواده و دوستانت را میگیری و میروی باغ و پارکی که تفریح سالم کنی آن هم عبادت است. کل زندگی یک مسلمان عبادت میتواند باشد.
مسجد شاهپسند
مسجد با الگوی انگلیسی و به عنوان پایگاه تحجر همان مسجدی بود که شاه میخواست. قبل از انقلاب اغلب مساجد ما اینگونه بود، مسجد انگلیسپسند، مسجد شاهپسند، محفل متحجران و قشریون و مرتجعینی که کل مذهب را خلاصه کرده بودند فقط در نماز. بیرون از مسجد و غیر از نماز، دیگر مذهب وجود و حضور نداشت. از زمان شاه قرار شد که فقط نماز، مجلس ترحیم و موعظهی دینی بهشرط اینکه ربطی به مسائل اجتماعی و عرصهی عمومی نداشته باشد. ضمن این که اصلاً مجلس ترحیم در مسجد را در سنت اسلامی ندیدهام. نمیگویم بدعت و حرام است، ولی اینکه یکی از کارهای اصلی مساجد این باشد، چنین چیزی در روایات و در سنت اهل بیت ندیدهایم.
امام و انقلاب آمد دوباره مسجد را به فلسفهی اصلی صدر اسلامش برگرداند. امام تعبیری داشت که این جریان متحجر و شاه و تفکر انگلیسی، اسلام را دو تکه کرده، یک تکهاش به شکل احکام عبادی و شعار، ناآگاهانه، تکراری، موروثی، بدون استدلال، بدون تبیین، بدون نسبت با بقیه زندگی انسان. حالا آن کسی که نماز میخواند و مسجد میآید با آن کسی که نمیآید هر دو دارند دروغ میگویند و کلاه برمیدارند یا هر دو ربا میخورند، فقط آن مسجد میآید و این مسجد نمیآید. یا در عالم سیاست آن هم که مسجد میآید زورپذیر است و این هم که نمیآید زورپذیر است. آن هم اسلامش منهای جهاد و عدالت است و این هم اسلامش منهای جهاد و عدالت. شخصاً مقدس باشیم، اما دیگر توی زندگی کاری به مذهب و مسجد و حلال و حرام نداریم. در اداراتمان دیگر کاری نداریم، رشوه بگیر، رشوه بده، زور بگو، کلاه بردار، اذیت بکن، حقکشی بکن، اینها ایرادی ندارد، ولی مسجد را هم داشته باشیم. از آن طرف هم یک تکهی دیگر از مذهب رشتههای تخصصی علمی باشد توی مدرسهها برای اهل فن. اسلام فنی که یک عدهی خاصی مشغولش هستند و از آن طریق نان هم بخورند، امّا مذهب به عنوان مکتب، سبک زندگی، عقیدهای که آگاهانه انتخاب شود و براساس نیازها و ناهنجاریها و مشکلات واقعی جامعه ناظر بر زندگی باشد و ایدهآلهایی را برای زندگی و اقتصاد و سیاست و کار و خانواده و فرد و گروه و جامعه تعریف کند، نه؛ چنین چیزی در این الگو از اسلام و مسجد وجود نداشت. اصلاً تفکیک دین از سیاست از همین تفکیک مسجد از کل زندگی شروع میشود؛ مسجد یک جزیره و بقیه زندگیات هم جدا جدا!
مسجد پیغمبر، میشود قلب جامعه، قلب زندگی، خون میدهد در بازارش، در سیاستش، در پارلمانش، رسانهاش، خانوادهاش، همه جا میشود مسجدی. این میشود مسجد واقعی و مسجد محمدی (ص). در مقابلش مسجد متحجرانه و در واقع سکولار هم داریم که دین را خلاصه میکند در عبادت فردی. امام میگویند: «اسلام منزوی در مساجد بود. به اسم اسلام، اسلام را منزوی میکردند در چهار دیوار مسجد، آن هم مساجد بیتحرک. اسلام را زندانی کردند… این مسجدالحرام و مساجد دیگر در زمان رسولاللّه مرکز جنگ و سیاست و مرکز امور اجتماعی بود. اینطور نبود که در مسجد پیغمبر فقط مسائل عبادی و نماز و روزه باشد، مسائل سیاسیاش بیشتر بود از مسائل عبادیاش! هر وقت میخواستند به جنگ بفرستند، اشخاص را بسیج کنند برای جنگ از مسجد شروع میکردند. متأسفانه به دنبال تبلیغات از صدر اسلام یعنی بعد از یک مدتی بعد از پیغمبر شروع شد و تا زمان ما متأسفانه مساجد شدند مساجدی که اسلام در مسجد محکوم و محدود میشد». محکوم به این معنا که آنچه اسلام میخواهد در مسجد خفه شود و زیر پا له شود. امام راجعبه الگوی تحجر میگوید: «تلاشهای زیادی -بیش از سیصد سال شاید- شده از وقتی که غربیها در جهان اسلام و در ایران نفوذ کردند، در حال مردم مشرق مطالعه کردند، اوضاع و احوال سیاسی، اجتماعی، اخلاقی ما را مطالعه کردند، به این نتیجه رسیدند که مسجد را و مدرسه را باید به شکلی درآورد که دیگر نتیجهای به نفع این مردم نداشته باشد… مأمور مستقیمشان در اینجا رضاخان بود و شما شاید یادتان نباشد که چه کردند. تمام منابر تعطیل، تمام مساجد نیمه تعطیل، مجالس روضهخوانی یا از بین رفت یا تبدیل شد به مجالسی که باید برای شاه دعا کنند و در کنارش هم جفنگیات بگویند».
از مسجد واقعی خر در نمیآید
در مذهبی که جریان تحجر برای ما تعریف کرد، اوّلاً اسلام را تجزیه کردند و از مثلاً ده بخش، نُه بخشش را کلاً حذف کردند. فقط ماند احکام طهارت و نجاست، غسل و وضو، چگونه نماز فرادا را به جماعت تبدیل کنیم و جماعت را چگونه به فرادا تبدیل کنیم. در مسجد هم هر کسی بخواهد حرف دیگری بزند، حرف دنیاست. چون در روایت داریم که «داخل مسجد حرف دنیا نزنید». اما این معنیاش این است مسجد را پایگاه کاسبی نکن که برویم کنار فلانی بنشینیم ببینیم معامله جوش میخورد یا نه! ولی اگر صحبت سیاست و اجتماع و اقتصاد و بحث مستضعف و محروم و وظایف اجتماعی است، اینها دنیا نیست؛ عین آخرت است. وگرنه از همه دنیاگراتر، خود پیغمبر و امیرالمؤمنین بودند چون مدام در مسجد همین حرفها را میزدند! تغییر معنای اینکه چه چیزی امر دنیوی است و چه چیزی امر اخروی است، چه چیزی به مسجد مربوط است و چه چیزی مربوط نیست، این یک انحراف بزرگ بود.
تفکری که در کشور ما به نام اخباریگری در جامعهی شیعه میشناسندش -که الان هم جریانهای جدیدشان و نواخباریها دوباره احیا شدهاند- نمیگذارد ما با معرفت قرآنی و تعقل روایات را بفهمیم. مشابه این جریان در سنیها جریان حنبلی است. جریانهای نوحنبلیها هم همین وهابیها و تکفیریها هستند. آنها بین سنی و اینها بین شیعه، هر دو یکجور فکر میکنند. هر دو در تشخیص اسلام میگویند اوّلاً با قرآن کار نداریم، ثانیاً عقل تعطیل، اصلاً عقل بشر در این قضایا هیچ چیزی نمیفهمد! ثالثاً همه روایات بدون لحاظ کردن سندش درست است. هر کس هر روایتی دستش افتاد هر جور دلش خواست بگوید و معنا کند و بر اساس ظاهر نتیجه دینی بگیرد! این یعنی چه؟! یک دین اینجوری در بعضی از مساجد ما ارائه شده و معرفی میشود. آخرش هم این میشود که میگویند راهپیمایی روز قدس شرکت نمیکنیم، حرام است، برای اینکه فلسطینیها سنی هستند! یک مذهب اینجوری از داخلش درمیآید.
کسانی که میبینید میگویند «فقط عقل»، اینها مادی هستند و میخواهند بگویند وحی و حقیقتی فراتر از عقل عادی بشر وجود ندارد. اینها دین ندارند، امّا آنهایی که میگویند «دین منهای عقل»، اینها هم میخواهند همان بلایی که بر سر مسیحیت آمده و خرافاتی که در بودیسم و هندوییسم هست را به اسم عقاید شیعی و اسلامی حاکم و رایج کنند. ما باید بفهمیم به چه چیزی ایمان آوردهایم. مسجدی که مذهب بدون هیچ استدلال و توضیحی را تحمیل میکند، این مسجد شیعی و اهل بیتی نیست، مسجد روشنفکر بازی هم که فقط محسوسات و مادیات را میپذیرد آن هم همینطور. زمانی یک چیزی به عنوان حدیث سلسلهالحمار جعل کردند که در آن یک خر نقل میکند از پدرش و از پدربزرگش تا میرسد به پیغمبر. خر از پیغمبر حدیث نقل میکند! این حدیث را آوردند توی محافل شیعه و سنی خواندند. چون کسی سؤال نمیکرد این روایت از کجاست، سندش چیست، اصلاً معنی این حدیث چیست، این را حمل بر معجزه میکردند که خر آمده و حدیث نقل کرده! وقتی شما قرار نیست از سند و معنای حدیث بپرسید و بگویید نسبتش با بقیه روایات و با قرآن و با عقل چیست، مسیحی هم میتواند بگوید خدا هم یکی است و هم سه تا و مسیح هم بشر است و هم خدا، این هم میتواند بگوید خری از هفت جد و آبائش حدیث نقل کرده. بعد هم شما میگویید بالأخره معجزه است! اگر خدا بخواهد خر هم حرف میزند! طرف کلاغپر بازی میکرد. گفتند «خر»، گفت «پر». گفتند «خر که نمیپرد»، گفت «خر است دیگر، یک بار دیدی پرید»! مذهبی که در مسجد شیعی و انقلابی مطرح میشود از داخلش خر بیرون نمیآید. کسی را نمیشود خر کرد و هر چیزی را به اسم مذهب نمیشود گفت و نمیشود شنید. حتی یک عده از این ظاهرگراها در مقابله با اهل سنت میخواستند یک قرآن دیگری چاپ کنند و بگویند قرآن واقعی آن است! این جوری عملاً اصل دین را تحریف شده معرفی میکردند. که مرحوم آقای بروجردی جلوی آنها را گرفت. یک مشت احمق بودند و هستند که به اسم خدمت به تشیع، تیشه به ریشهی دین زدهاند.
الگوی سوم؛ مسجد لیبرال
الگوی سوم مسجد لیبرال است که توضیح زیادی ندارد. بیشتر الگوی آمریکایی مسجد است. در الگوی متحجر، بیشتر انگلیسیها نقش داشتند و دنبالش میکردند چون انگلیسیها زرنگ هستند. با مذهب صریحاً مبارزه نمیکنند. مذهب را دور میزنند، میگویند اصلاً هزینه مسجد را هم ما خودمان میدهیم، برای آش نذری بانیاش خودمان هستیم و کمک میکنیم. آمریکاییها نه، مستقیماً دخل و تصرف میکنند. در الگوی مسجد سکولار با رهیافت لیبرالی، قواعد بازی آزادانه حاکم است. یک طبقهی متوسط جدید روشنفکرمسلک شهرنشین غربگرا و غربزدهای بوجود بیاید که کلاً ارزشهای شرعی و اخلاق اسلامی را بگذارند کنار و بگویند ما یک فهم لیبرالی فردگرایانهی شخصی از مذهب داریم؛ مسئله حلال و حرام و محرم و نامحرم خیلی مهم نیست. یعنی یک مسجد لیبرال درست کردن که فقط نیایشش مهم است. بقیهاش را هم خودمان تصمیم بگیریم که احکام شرع چه باشد و مسجد چطور اداره شود، به احکام شرع و فقه هم کار نداریم! در بعضی کشورهای خارجی بین جمعهای مسلمان این کارها شده و در بعضی از کشورهای اسلامی هم جرقههایش دارد بهعنوان مسجد مدرن و لیبرال میزند. مثلاً امام جماعت زن برای مردها یا اجازه دادن به کافران برای ورود به مسجد.
یک مقاله هست به نام «اسلام چگونه در آمریکا فهم شده» من این را دارم از روی آن نقل میکنم. مسجدی در لسآنجلس هست که قرار بوده نقش امام در مسجد دگرگون شود و بعد از آن قرار شده دیگر احکام شرع در مسجد گفته نشود و هر کسی هر جور دلش میخواهد به شریعت عمل کند. حتی صحبت از این شده که بیاییم زمان ماه رمضان را عوض کنیم. ببینیم مسیحیها چه موقع خیلی خوشحال هستند، گفتهاند کریسمس! پس بیاییم ماه رمضان را چنج کنیم و زمانش را بیندازیم زمان کریسمس که تفاوت ما با مسیحیها معلوم شود! آنها دارند مشروب میخورند و میخندند و میرقصند، ما روزه بگیریم! در این نگاه، شریعت و واجب و حرام همه چیز پیچش دست خود ما است که هر وقت میخواهیم شل و سفت بکنیم. یا میگویند نماز جماعت که برگزار میشود زن و مرد مخلوط بایستند. میگوید زنانی در مسجد دیدیم که با لباس آستین بلند و دامن بلند ولی بدون روسری به نماز ایستادهاند، بدون حجاب! مثل نماز جمعهای که زمان فتنه با کفش خواندند و ماه رمضان در روز قدس شیشه آب هم همراهشان بود! اوّل انقلاب هم یک بار گروهکها همینطور نماز خواندند! مراقب باشید کمکم مسجد مدرن، نماز مدرن، حجاب مدرن، ازدواج مدرن و… در فرهنگ ما پیدا نشود. اسمش را هم میگذارند گردهمایی شهروندی با روش دموکراتیک در مسجد مدرن. صد سال دیگر هم ممکن است بگویند به روش دموکراتیک بررسی کنیم مثلاً نماز صبح چند رکعت باشد، تصمیم بگیریم ببینیم کدامش بهتر است.
الگوی آمریکای لیبرال هنوز خیلی پا نگرفته است، ولی ممکن است بیست سی سال دیگر توی ایران هم از این چیزها ببینید. توی تهران یک نمونههای بیسر و صدایی هست که شنیدهام. مجالس مذهبیای که داخلش حجاب رعایت نمیشود. مینشینند دور هم دعا میخوانند. من چند بار این صحنه را در فرودگاه دیدهام که یک خانم موهایش بیرون است و آرایش کرده و یک تسبیح هم دستش است و دائم ذکر میگوید. منافاتی نمیبیند بین بدحجابی و ذکر گفتن. یک مذهب خاصی برای خودشان درست میکنند. توی تهران هیئتی هست که دوستدخترها و دوستپسرها دستهایشان در دست هم و «حسین حسین» میکنند و شام غریبان شمع روشن میکنند! ما هیئت لیبرال هم داریم، هیئت واقعاً حسینی هم داریم. باید مرز اینها را بدانیم.
به مسجد برگردیم
اگر ما بخواهیم مساجد مانند مساجد دهه ۶۰ و مثل مساجد صدر اسلام، جامعهساز و تمدنپرداز باشند باید بتوانند فضایی را در محلّه و شهر منتشر کنند که روی ادارات حکومتی و دولتی هم تأثیر بگذارد. نمیشود شما داخل مسجد موعظه به تقوا بکنی، ولی در اداره مجبور شوی بروی رشوه بدهی. اصلاً سکولاریسم یعنی همین. یعنی شما در مسجد مذهبی باش، در بازار خیانت کن، در ادارات کلاه بردار، قوی حق ضعیف را بخورد، در دانشگاه استادت خلاف قرآن و سنت را آموزش بدهد. اگر رسیدیم به جایی که شهرداریاش به یک سمت رفت، اداره مالیات به یک سمت، بانکها رفتند به یک سمت، مسجد به یک سمت، مدرسه به یک سمت، ورزشگاه به یک سمت، پارکش به یک طرف، این یعنی عقبگرد.
اوّل انقلاب مسجد قائم و خیلی از مساجد دیگر همه اینها را به هم گره زد. یعنی شما اقتصادت را، نمازت را، دعای کمیلت را، بازارت را، ورزشت را، اینها را همه با هم در یک فرهنگ و در یک مسیر مدیریت کن. از همین مسجد بچّهها هم میرفتند کوه و فوتبال و شنا و هم میرفتند جبهه و نماز جمعه. از همین جا میرفتند فعّالیتهای اقتصادی میکردند و از همینجا میرفتند خانه شهید. این طرف توی ادارهاش هم که میرود باید بفهمد که ما قرار است باز شب برویم مسجد و نماز بخوانیم و با خدا دوباره تجدید عهد کنیم، اینجا کلاه مردم را برنداریم و اذیتشان نکنیم، در بانک هر قراردادی را نبندیم و با هر شیوهای عمل نکنیم. این مسجدالنبیای بود که حتی وقتی امکان حکومت و سیاست درونش نبود امام باقر (ع) و امام صادق (ع) تبدیلش کردند به بزرگترین دانشگاه جهان. امام صادق (ع) چهار پنج هزار شاگرد در این مسجد در ده رشته علمی تربیت میکرد. هر گوشهی مسجد در یک موضوعی کرسی مناظره بود. آن طرف مناظرهی کلامی، این طرف مباحثهی قرآن، این طرف حدیث، آن طرف بحث در فیزیک و طبیعیات.
مخصوصاً به بچّهها دارم میگویم؛ مسجد را به حالت مسجد دههی ۶۰ برگردانید. ثوابتان بیشتر است، چون الآن جنگ نیست. آن زمان جنگ بود و فضا اقتضا میکرد. ما خوشحال بودیم هر یکی دو ماه یکی دو تا از دوستانمان شهید میشوند. این میگفت ما سور تو را میخوریم و آن میگفت نخیر، ما سور تو را میخوریم. بالأخره یکی سور یک نفر دیگر را میخورد. خدا رحمتشان کند شهید عباس ابراهیمی و شهید رعنا را. یک روز صبح -به نظرم اربعین بود- عباس ابراهیمی آمد درِ خانه ما را زد، گفت «بلند شوید برویم یک جایی شُله میدهند». بالأخره مشهدی را در دنیا با شلهاش میشناسند! گفتم «چطوری اوّل صبح شناسایی کردی؟» گفت: «رفتم بالای پشتبام از هر جا دود بلند میشد، گرا گرفتم»! توی جبهه هم گرا میگرفتند که میزدند! آن روز با شهید ابراهیمی و شهید رعنا رفتیم و شله مفصلی خوردیم.
دیدگاهتان را بنویسید