به گزارش «ایام»، متن پیش رو گفتاری از حجت الاسلام نظافت؛ استاد برجسته حوزه علمیه مشهد با موضوع «مسئولیت مومنین در جامعۀ حسینی»است که در هیئت لبیک مشهد در شب پنجم محرم ایراد شده است. متن کامل این سخنرانی را در ادامه میخوانید:
مسوولیت در برابر امام؛ مهمترین مسوولیتی که انسان دارد
بحث ما در این چند شب پیرامون مسوولیت انسان بود. خدا انسان را آزاد آفریده و از آن جایی که انسان آزاد است، مسوولیت دارد و باید پاسخگو باشد. ما هم مسوولیتهای فردی، هم مسوولیتهای خانوادگی، هم مسوولیتهای اجتماعی و سیاسی داریم و مهمترین مسوولیتی که انسان دارد مسوولیت او در برابر امامش است. «یومئذ لتُسئلنّ عن النعیم»، فرمود روز قیامت از نعمتها سووال میشوید. این نعمت، چه نعمتی است؟ نعمت امامت است. همین که ما امام حسین(ع) را شناختیم، مسوولیت داریم. همین که خدا لطف کرده عاشق امام حسین(ع) هستیم، مسوولیت داریم. این نعمتها را مفت نمیدهند. آن نعمتی که روز قیامت از آن سووال میشوید همان نعمتی است که بعد از نصب امیرالمومنین(ع) به وصایت و خلافت و امامت، در قبالش آیه نازل شد «الیوم اکملتُ لکم دینکم و اتممتُ علیکم نعمتی»، یعنی بزرگترین نعمت، نعمت مدیریت وحیانی و نعمت امامت است. این بزرگترین نعمت است. ما نسبت به این نعمت مسوولیت داریم. خدای متعال ائمه معصومین را امام و هادی کرده است، آنها وظیفهشان را انجام میدهند، اما از طرف ما انجام وظیفه به درستس صورت نمیگیرد.
تأدیب، از مهمترین مسوولیتهای امام در برابر امت است
لذا من در چند شب گذشته بیانی از امیرالمومنین(ع) را برایتان خواندم که امیرالمومنین فرمود: مردم من بر گردن شما حق دارم، شما هم بر گردن من حق دارید. اول حقوق مردم را گفتند و فرمودند حق شما این است که من خیرخواه شما باشم. بعد فرمودند حق شما این است که مراقب بیتالمال باشم. سوم فرمود حق شما این است که من به شما آموزش بدهم که دیشب توضیح دادم. چهارم هم فرمود حق شما تأدیب است. تأدیب غیر از تعلیم و به معنای تربیت است. تربیت هم یعنی این که علم نهادینه شود. حالا اینها را دیشب گفتم این تتمه آخرش خیلی قشنگ است. میفرماید حق شما تأدیب است تا آگاه شوید. قبلش فرموده است تعلیم، حالا میگوید علم نتیجه تأدیب است.
علمی که نتیجه تأدیب و تربیت است، یک علم نوری است
بالاخره علم انسان را از جهالت دور میکند یا تأدیب؟ اول میفرماید حق شما این است که من به شما علم یاد بدهم تا نادان نمانید. بعد میفرماید حق دیگر شما این است که من شما را تأدیب یا تربیت کنم، تا آگاهی پیدا کنید. جواب این است که علم درجاتی دارد. گاهی علم در ذهن انسان است، این همینی است که آدم نمرهاش را میگیرد یا سخنرانی میکند. علم واقعی آن است که وارد دل بشود. امیرالمومنین(ع) فرمود: «إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ کَالْأَرْضِ الْخَالِیَهِ». چرا ایشان فرمود قلب جوان، نفرمود ذهن جوان مثل زمین خالی است؟ یعنی تشکلهای تربیتی نباید اکتفا بکنند به اینکه طرف این را مسابقه داد، پس یاد گرفته است، نه باید یک سیستمی را فعال بکنند که آنچه را که آدمها میفهمند که حق است به آن عمل کنند. آنچه را که میفهمند حق است عاشق آن باشند. آن چیزی که میفهمند حق است در دلشان وارد شده باشد. آن علمی که نتیجه تأدیب و تربیت است، یک علم نوری است. یک علمی است بالاتر از آن علمی که آدم امتحان داده، علمی است که آدم آن را چشیده است. یک وقت میگویند دستت را بزنی میسوزی. یک وقت هم آن است که دستت را میزنی، سوزش را حس میکنی. این آدم سوزش را حس میکند. این علم واقعی است. این نتیجه آن تربیتها است. ما آنچه را که در میدان عمل میفهمیم، آن علم است. لذا بایستی تشکلهای تربیتی شرایطی را فراهم کنند که آدمها توفیق عمل پیدا کنند مثل اردوهای جهادی یا خود جبهه که شرایطش اینطوری بود.
حق امام این است که نسبت به او «وفادار» باشیم
ما میگوییم که چشم دل را باز کنید که مثلاً ائمه اطهار را، امام حسین(ع) را ببینید. وقتی چشم دل باز نمیشود، باید از چشم سر آدمها درست استفاده بکنند تا چشم دل باز شود. بنابراین امیرالمومنین(ع) فرمود حق شما تأدیب است. اینها که تمام شد بعد حضرت فرمود: «اما حقی علیکم». حضرت فرمود حق من این است که شما وفادار باشید. بیوفایی بدترین گناه است که همه در معرضش هستند. خیانت هم الان اتفاق میافتد، هم در طول تاریخ بوده. همیشه بیوفایی اتفاق میافتاده و بیوفایی مربوط به مومنان است. مربوط به کسانی که بیعت میکنند، کسانی که امیرالمومنین(ع) را بهعنوان امام میپذیرند. حضرت در نهجالبلاغه فرمود: «ان الوفاء توأمُ الصدق»، فرمود هر کجا صداقت است وفا هست. چرا حضرت زهرا(س) را میگویند صدیقه کبری، صدیق یعنی تمام وجودش صداقت است. اینها تمام وجودشان هم وفاداری است. کم نگذاشتند در راه دفاع از اسلام و ارزشها. در یکی از خطبههای نهج البلاغه امیرالمومنین(ع) گله میکنند از خلیفه اول که به ناحق جایگاه ولایت را غصب کرد در عین این که میدانست شایسته این مقام نیست. سپس از ویژگیهای خلیفه دوم میگویند، بعد هم از خلیفه سوم میگویند و پس از آن هم به حضور مردم در مقابل خانۀ حضرت و بیعتشان با ایشان، اشاره میکنند. بعد از آن میفرمایند: «فَلَمّا نَهَضتُ بِالأَمرِ نَکَثَت طائِفَهٌ»، بیست و پنج سال آب از آب تکان نخورد، تا من حکومت را به دست گرفتم، آدمها سه گروه شدند، یک عده شدند ناکث، یعنی پیمانشکن و بیوفا. «نَکَثَت طائِفَهٌ ومَرَقَت اُخرى»، یک گروه هم از مسلمانان در سپاه علی وفاداری نسبت به ایشان را ادامه ندادند و بر حضرت خروج کردند، که خوارج شدند. یک گروهی هم معاویه و نیروهایش بودند که آن ظلم را در جنگ صفین برپا کردند. بعد حضرت فرمود گویا این جنایتهایی که صورت گرفت و امروز همه ما به خاطر آن اقدامات داریم متضرر میشویم، نه مال کل بشریت که مربوط به برخی مومنان ظاهری بود.
ریشه بیوفاییها این است که دنیا در دل زیبا جلوه کند
فرمود گویا نشنیده بودند اینها که خدای سبحان میگوید: «تِلکَ الدّارُ الآخِرَهُ نَجعَلُها لِلَّذینَ لا یُریدونَ عُلُوًّا فِی الأَرضِ وَلا فَسادًا»، آخرت مال کسانی است که اراده فساد و اراده عُلُو ندارند. اگر کسی ته دلش دنبال برتریطلبی در این دنیا به هر طریقی هست، چه ظاهرش مذهبی باشد چه نباشد، از آخرت سهمی ندارد. بعد حضرت فرمود چرا، اتفاقاً این آیه را شنیده بودند، یعنی ابوبکر و عمر و عثمان، ناکثین و قاسطین و مارقین اینها اتفاقاً از این آیه باخبر بودند. گاهی آدم یک مطلبی را میشنود یادش میرود، اما حضرت فرمود: «الله لقد سمِعوها و وَعوها»، نه اتفاقاً آنها یادشان هم بود. نه تناه چنین آیهای در گوششان بود که این مضمون را حفظ هم داشتند. پس مشکل سر چه بود؟ فرمود: «ولکنهم حلیه الدنیا فی اعیُنِهِم»، دنیا در چشمشان زیبا جلوه کرد. ریشه بیوفاییها این است که دنیا در دل زیبا جلوه کند و کار شیطان همین است. شیطان که قرآن میگوید «غَرور» است، یعنی بسیار میفریبد، یکی از کارهایش تزیین است. یعنی دنیا را تریین میکند. دنیا این همه سختی دارد، این همه تلخی دارد، این همه مرگ دارد، این همه بیماری دارد، کرونا دارد، گرفتاری دارد و … . اما شیطان در همین کرونا، دنیا را برای عدهای زیبا جلوه میدهد. اول دنیای حرام را زیبا جلوه میدهد، بعد حلال افراطی را. حلال افراطی هم کار انسان را به گرفتاری میکشاند. «و راقهم زبر جاء»، فرمود زینت دنیا، زینتهای دنیا آنها را شگفتزده کرد. هر کس ماشین مدل بالا میبیند و شگفتزده میشود، این پایش روی پوست خربزه است. همین آرزوی داشتن این ماشین، او را از حسین زمان جدا میکند.
مواظب باشید به بیوفایی گرفتار نشوید
دنیا اینطوری است یکی میرود بالا، یکی میآید پایین. اگر دیدی رفیقی که با هم بودید، چه بسا شما امتیازهای بیشتری دارید، از قضا او شد مدیر کل و به شما محل ندادند، اگر ته دلت ناراحت میشوی بدان همین حس یک عاملی میشود که روزی تو را از امامت جدا میکند. یعنی باید به درجهای برسیم که دنیا برایمان مانند مثلاً یک پوست شکلات باشد. پوست شکلات الان بدهند به دستمان چه حسی داریم؟ هیچی. بگیرند هم هیچ حسی نداریم. امیرالمومنین(ع) فرمود باید دنیا در چشمت اینطوری باشد. برایت مهم نباشد چه کسی خورد، چه کسی برد. البته از آن جهت که میدزدند و به مستضعفان ظلم میشود، باید برایمان مهم باشد، ولی از نظر نفسانی، چرا او خورد یا چرا من نداشته باشم، ریشۀ اصلی بیوفاییهای دنیا است که شکلهایش فرق میکند. انتخاب غلط، انتخاب بد، پستهمتی و… مشکل از اینجا شروع میشود. حالا دنیا یک جلوه ندارد. جلوههای دنیا چیست؟ یک، شهوت و گرفتاریهای جنسی است. بعضیها را اینطوری از ولی جدا میکنند. دو، قدرت و پستهای سیاسی. شما میدانید خلیفه دوم نسبت به دیگران ساده زندگی میکرده، ولی قدرت مزه دارد. بعضیها خیلی برایشان مهم است که دیده شوند. در خطبهای امیرالمومنین(ع) میگوید بعضی تمام هدفشان این است که ازمنبر بروند بالا، یعنی شهرت پیدا کند، یعنی برایش مهم است دیده بشود. لذا آدمهایی که شهرت پیدا میکنند در معرض لغزش هستند. در معرض بیوفایی هستند. بیوفایی که امیرالمومنین(ع) میگوید حق من این است که اگر گفتند هستم تا آخرش، باشند و اگر کسی شیعه است، اگر کسی عزاداری میکند، اگر کسی به امام حسین(ع) میگوید دوستت دارم، اگر کسی دعای عهد میخواند، باید تا آخر پای این عهدش بماند. طلبه شده باید این سنگر را درست جلو برود. اگر میرود مدافع حرم میشود این بار را درست بردارد. اگر میرود در خط اقتصاد، باید وظیفهاش را درست انجام بدهد. ما در یک جبهه هستیم؛ جبهه امام زمان(عج). هم اقتصاددان میخواهد، هم طلبه میخواهد، هم رزمنده میخواهد. همه باید کارمان را انجام بدهیم. بعد نقشها هم متأسفانه میبینید گاهی جابجا میشود. طلبه میرود کار یکی دیگر را انجام میدهد، باز او میآید کار طلبه را انجام میدهد، خیلی خندهدار است. خب این حق امیرالمومنین(ع) است، حق ولی وامام زمان است که میگوید مواظب باشید به بیوفایی گرفتار نشوید و از خودمان هم دور نبینیم.
شیطان خیلی زرنگ است، از همین نقطه ضعفها استفاده میکند. قرآن میگوید شیطان یکی از کارهایش طواف است. «طائفٌ من الشیطان». یعنی دورمان میچرخد و ما را بررسی میکند. یعنی نگاه میکند ببیند در وجود ما چه پنجرهای باز است که از آن راه وارد بشود. پولکی هستیم، حسود هستیم، شهوت برای ما خیلی مهم است، پست برایمان مهم است و از همان راه وارد میشود. باید این پنجرهها را به سوی شیطان بست و باید به ولی پناه برد. اشک اگر میریزید این شبها به امام حسین(ع) بگویید آقا نمیخواهم از تو جدا بشوم. خائف هستم بر خودم. آنهایی که مغرور نیستند خائف هستند و انشاءالله دستشان را میگیرند.
«خیرخواه» مسوولین باشیم
امیرالمومنین(ع) میگوید «و النصیحه المشهد و المغیب». حق دیگر مسوولین و مقام معظم رهبری، نظام، مدیران، این است که باید نسبت به آنها خیرخواه باشید. این نصیحت ظاهراً یک حق همگانی است. چون حق ما هم این است که مسوولین خیرخواه ما باشند. امیرالمومنین(ع) میگوید حق من هم این است که شما خیرخواه من باشید. در رابطه با نصیحت روایت داریم که نصیحت لسانی نیست؛ همانطور که ما استعمال میکنیم و میگوییم فلانی نصیحت کرد. اصل نصیحت قلبی است، نُصح یعنی یک دلسوزی، یک خیرخواهی. آقا رسول الله(ص) به اصحابشان فرمودند: «الدین النصیحه»، میگوید گفتیم آقا نصیحت برای چه کسی؟ فرمود برای خدا، یعنی خیر خدا را بخواهی. حالا خدا خیرش را بخواهیم یعنی چه؟ یعنی خیر قرآن را بخواهیم. چون قرآن جلوه اعظم خدا است و آدم از این که غریب است ناراحت میشود. آدم دلش برای خدا میتپد گرچه که بنده و محتاج او است. برای قرآن و «لرسوله» و «لائمه المسلمین»، بعد فرمود و «أمتهم»، برای همه مسلمانها.
واجب است مومن برای برادر دینیاش خیرخواهی کند
امام صادق(ع) فرمود واجب است مومن برای برادر دینیاش خیرخواهی کند، «فی المشهد و المغیب». فی المشهد یعنی چی؟ مشهد یعنی جلوی رو. مغیب هم یعنی پشت سر. حالا پشت سر یعنی چه؟ یعنی اگر غیبت کردند نپذیر. یعنی دفاع کن. نه اینکه یک کاری کنیم که غیبت کننده خیلی هم در غیبت کردن انگیزه بگیرد. یعنی به همین راحتی دست از اعتماد برندار. بدان شیطان میخواهد اختلاف بیندازد. شیطان از اتحاد ضربه میخورد. پشت سر انصاف داشته باشید.
به رابطۀ صادقانه با یکدیگر نیاز داریم
اگر پشت سر بنده حرف بزنند من دوست دارم چه کار کنم؟ همان کار را میکنم و خودم هم پشت سر دیگران حرف میزنم. جلوی رو چه؟ «من کاشفک فی عیبک»، امیرالمومنین(ع) فرمود اگر یک کسی صریح عیبت را به تو میگوید بدان این پشت سر غیبت نمیکند. کسانی که آنقدر شجاعت و حریت و صداقت دارند که در جلوی رو عیب را خالصانه میگویند، آنها اتفاقاً در پشت سر دفاع میکنند و هوایت را دارند. این عاجز نیست که غیبت کند. بعد فرمود کسی که جلوی رو عیبت را نمیگوید، «من داهنک فی عیبک»، مداهنه میکند، ماست مالی میکند و این همان کسی است که پشت سرت میرود عیبت را میگوید. بالاخره آدمها عیب را که میفهمند میگویند. بعضی افراد جلوی رو میگویند، اینها مصون هستند از غیبت کردن. بعضی جلوی رو نمیگویند که آنها اتفاقاً گرفتار غیبت میشوند و مسوولین باید زیرک باشند از این انتقادها استقبال کنند، نه اینکه حذف کنند. امام صادق(ع) فرمود: «أَحَبُّ إِخْوَانِی إِلَیَّ مَنْ أَهْدَى إِلَیَّ عُیُوبِی»، فرمود برترین دوستان من کسی است که عیبم را به من بگوید. ما معمولاً بدمان میآید و دوست نداریم. اگر کسی دروغ بگوید خیلی خوب است، یعنی اگر کسی بیاید از من تعریف کند، خوشم میآید. اگر انسان رشد و ترقی را دوست دارد، باید یک کسی را داشته باشد که عیبش را بگوید، چون بنده عیب خودم را به این راحتی نمیفهمم، اما عیب شما را راحت میفهمم، شما هم عیب من را راحت میفهمید. بنابراین به رابطۀ صادقانه با یکدیگر نیاز داریم که عیبهایمان را به هم بگوییم.
عیبها را نمیپذیریم، چون به فکر رشد نیستیم
چرا عیبها را نمیپذیریم، چون به فکر رشد نیستیم. مسافرت که میخواهیم برویم پول میدهیم یک کسی ماشین ما را چک کند و عیبهایش را دربیاورد، چون میدانیم این عیبها وسط جاده ما را گرفتار میکند. سلامتی بدن را دوست داریم، پول به آزمایش میدهیم برای اینکه عیبش برملا شود. سلامتی روح را اگر دوست داریم، اگر میخواهیم سالک الی الله بشویم، سفری بکنیم تا بینهایت و تا قرب خدا، پس باید عیبهایمان را یک کسی بگوید و ما هم استقبال کنیم.
کاش مدیران ما و همۀ ما این ظرفیت را داشته باشیم که اگر یک روزی مدیر شدیم، اینطور رفتار کنیم. ببینید امیرالمومنین(ع) چقدر قشنگ میگویند: «وَ لاَ تَتَحَفَّظُوا»، جلوی من محافظهکاری نکنید. مردم جلوی ظالمان و آدمهای عصبانی مزاج، آدمهایی که به یک باره ممکن است دستور قتل بدهند طوری رفتار و صحبت میکنند که مواظباند عیب نگویند. حضرت فرمود با من خاطرتان جمع باشد. «فَلاَ تُکَلِّمُونِی بِمَا تُکَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَهُ»، و مانند ارتباط با جباران عالم با من حرف نزنید، من بنده خدا و متواضع هستم. منِ علی آنطور نیستم، پس نداهایتان را با محافظهکاری نگویید و حرف دلتان را بزنید.
از گفتن حرف حق و مشورت عادلانه دادن خودداری نکنید
این الگویی است که امیرالمومنین(ع) هم برای مسوولان، هم برای ما دارد ارایه میکند که اگر با استانداری، وزیری، وکیلی برخورد کردیم، حرفمان راحت بگوییم. البته باید گوش هم بدهیم و عذرهایشان را هم بشنویم. فرمود: «لاتظنوا بی استثقالا فی حق لی»، فرمود اگر انتقاد کردید، حقی گفتید فکر نکنید برمن گران میآید یا ناراحت میشوم که چرا حرف را حق گفتید. من اصلاً دنبال این نیستم که من را با عظمت به حساب بیاورید، از نظر نفسانی البته. فرمود هر کس حق را بهش بگویند بر او سنگین بیاید یا عدلی را مطرح بکنند برایش سنگین بیاید، عمل به آن حق برایش خیلی سنگینتر است. کسی که نمیتواند بشنود چگونه میتواند عمل کند؟ «فلاتکفوا عن مقاله بحق»، فرمود از گفتن حرف حق خودداری نکنید. از مشورت عادلانه دادن خودداری نکنید. بعد فرمود من بالاتر از این نیستم که خطا نکنم. حالا آن جنبه عصمت را اصلاً کنار گذاشتند. چقدر قشنگ حرف میزنند. باید با مدیران واضح حرف بزنید. حالا باز از این قشنگترش این است که در نامه حضرت به مالک اشتر، ایشان میگوید که نزدیکترین فرد به تو «أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَکَ»، باید کسی باشد که حرف حق تلخ را واضح میگوید و سخنش را نمیپیچاند.
برای اینکه نفوذ اتفاق نیفتد بایستی قدردان منتقدان و انتقادات بود
باید کنار دست آدم منتقد هم باشد، چون منافقها از طریق تملق نفوذ میکنند. الان یکی از مشکلات کشور ما نفوذ است. آقا نسبت به این معضل، سالها است که هشدار دادنهاند. یقین بدانید در ادارات، در نقاط حساس کلیدی حتماً نفوذ صورت گرفته، واِلا این همه گرفتاری و خیانت ممکن نیست. گاهی اوقات یک اشتباههایی میشود که بچه هم میفهمد، اما برخی اقدامات از جنس اشتباهات سهوی نیست، بلکه مصداق نفوذ هست. نفوذ از چه طریقی اتفاق میافتد؟ از طریق تملق. مدیران کم ظرفیت، منتقدان را از خودشان دور و متملقان را به خودشان نزدیک میکنند. امیرالمومنین(ع) فرمود متملقان خودشان را شبیه آدمهای خیرخواه میکنند. حضرت به نقل از پیامبر فرمود که ایشان گفتند من بر شما نمیترسم از مشرک، چراکه مشرک با شرکش قلع و قمع میشود. مثلاً در جمهوری اسلامی، مشرک ضد انقلابی است که رسماً فعالیت ضد انقلابی میکند. خب معلوم است راه ندارد. فرمود از مومن هم نمیترسم چرا که ایمانش او را نگه میدارد که خیانت نکند. اما بر شما میترسم از منافقی که با ادبیات شما حرف میزند، ولی رفتارش طور دیگری است. برای اینکه نفوذ اتفاق نیفتد بایستی قدردان منتقدان و انتقادات بود. البته منتقدان گاهی انتقادهایشان توأم با بیانصافی است. ولی باید تحمل شود و دعوت به انصاف شوند. امیرالمومنین(ع) در همان نامه به مالک اشتر میگوید مالک اگر بدبین تو شدند، توضیح بده و سوء تفاهمها را برطف کن. حضرت تأکید میکند بدبینی مردم و بیانش از سوی آنها اتفاقاً خیلی خوب است. در دلش اگر نگه دارد، گاهی پیش میآید که تبدیل به یک تصمیمهای بدی میشود.
هر فردی باید وظیفهاش را به درستی انجام بدهد
زمانی ما طلبههایمان را برده بودیم اردویی، بعد در یک باغی بود و خلاصه ظهر موقع ناهار چند نفر از دوستان ما هم سر سفره بودند. یکی از این طلبهها نوبت صحبت من که شد بلند شد اعتراض کرد. گفت شما چرا رفیقهایتان را آوردید اینجا که وقف است و مال طلبهها است. شما چرا رفیق بازی کردید. گفتم خدا خیرت بدهد که گفتی، اما تمام این باغ مال همین دوستان است. بانی هم همین افراد هستند. بعد گفتم اگر این انتقاد نمیکرد، میرفت پشت سر میگفت و همینطور مدام شبهه درست میکرد. قدر منتقدان را بدانیم، مشکلات حل میشود. لذا امیرالمومنین(ع) میگوید اگر سوءتفاهم هست توضیح بدهید تا سوء تفاهمها برطرف شود. فرمود: «إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِیَّهُ بِکَ حَیْفاً»، اگر مردم به تو بدبین شدند، «فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِکَ»، عذرت را بگو، این هم یک حقی است که امیرالمومنین(ع) فرمود حق مدیر است.
به نظر من الان مشکلات یک سرش به مسوولان و یک سر دیگرش به ما مردم برمیگردد و این عین بیان حضرت در خطبه ۲۱۶ هست که میگوید تا مسوولان اصلاح نشوند، جامعه اصلاح نمیشود. بعد میگوید تا مردم اصلاح نشوند مسوولان اصلاح نمیشوند. این دو رکن همینطور به یکدیگر کلاف میشود. بنابراین از یک جا باید شروع کنیم. هر کسی اگر پست دارد، باید وظیفهاش را درست انجام بدهد، اگر هم پست ندارد باز هم باید وظیفهاش را درست انجام بدهد.
دیدگاهتان را بنویسید