پرداختن به سوژههای مغفول درکودتایِ آمریکایی ۲۸ مرداد، گرهگشایِ معماهای ذهنیِ گذشته، حال و آیندۀ مردمی است که دل در گروِ استقلال و آزادیِ میهن خویش بستهاند و با نگاهی عمیق و هنرمندانه نسبت به سرگذشت تاریخیِ خود با تسخیر سفارت آمریکا به حفظ انقلاب خود امید دارند. در ادامۀ متن سخنرانیِ دکتر «سید یوسف مرادی» استاد دانشگاه و پژوهشگر تاریخ معاصر انقلاب اسلامی را با موضوعِ زوایای مهمِ کمتر پرداخته شدۀ این واقعه و اتفاقات متاثر پس از آن، میخوانید.

«دوقطبیهای کاذب» در تاریخِ معاصر ایران
تاریخنگارانِ معاصرِ ما، در مواجهه با وقایعی مثل «انقلاب اسلامی»، «کودتای ۲۸ مرداد» و یا «تسخیر لانۀ جاسوسی»، به دو دسته تقسیم شدند: «غربگرا و دوستدار وطن». هریک از این دو دسته، این رخدادها را که علیه غرب بودند، بهگونۀ خودشان روایت میکردند. در این میان، آن دستهای که دوستدارِ وطن بودند، چه قشر مذهبی و چه غیرمذهبی، دچار یک آفتی شدند که من به آن «دوقطبیهای کاذب» میگویم. بهطورمثال، در «کودتای ۲۸ مرداد»، این دوقطبیِ بین «مصدق» و «کاشانی» وجود داشت. چنین دوقطبیهایی که در خیلی از وقایعِ دیگرِ ما هم، وجود دارد، درواقع ساختۀ سرویسهای امنیتیِ غرب بوده است. لذا سوژههایی هم که در این دوقطبیها وجود دارد، سوژههایی است که در زمینِ بازیِ همان غربیها تعریف میشود. متأسفانه تاریخِ ما هم، از زاویهای که انقلاب اسلامی میخواهد، به این رخدادها نپرداخته است. جامعهشناسیِ ما هم که اصلاً کاری به مسائلِ معاصرِ ایران ندارد؛ یعنی «کودتای ۲۸ مرداد»، یک اتفاقی بود که افتاد و تمام شد.
اهمیت «کودتای ۲۸ مرداد» در بازکردنِ گرههای تاریخیِ معاصر
۶۵ سالِ پیش، یک واقعهای رخ داده است و ما میخواهیم دربارۀ آن سوژهیابی کنیم؛ سؤال اول، این است که آیا این واقعه، مهم است؟ از آنجایی که ما به این سؤالِ اساسی پاسخ ندادهایم، به خیلی از رخدادهای بعد از آن هم نتوانستهایم پاسخ بدهیم؛ مثل رخداد «تسخیر لانۀ جاسوسی». ما بهدلیلِاینکه حواسمان به «کودتای ۲۸ مرداد» نبود، نتوانستهایم به «تسخیر لانۀ جاسوسی» هم جواب بدهیم. حتی در همین لحظه از تاریخ و درطی سالهای اخیر، اتفاقاتی رخ داده است که ما نمیتوانیم به این اتفاقات پاسخ بدهیم؛ چراکه نمیدانیم ریشهاش کجاست. ما وقتی، تعبیرهایی مثل «به این مسئله اعتماد نداریم» یا «از این مسئله میترسیم»، را بهکار میبریم، نسبت به اینکه چنین تعابیری از کجا آمده است، توجه نداریم و لذا نمیتوانیم جامعه را هم نسبت به این تعابیر اقناع کنیم. برای همین، من میخواهم چند روایتی را دراینباره بگویم تا به یک نکتهای برسیم.

نگاهی به سه روایت از تاریخ معاصر ایران
روایت اول: روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹، صدای انفجارهایی در فرودگاه «مهرآباد» شنیده میشود. آن زمان، رسانههای خاصی وجود نداشته است تا این مسئله دربین مردمِ تهران، بهوجود بیاید که کودتا شده است؛ اما مردم که هنوز اسلحههایشان را تحویل نداده بودند، بهزعمِاینکه کودتا شده است، بهسمت فرودگاه «مهرآباد» میروند و آنجا را محاصره میکنند. بعد از این محاصره، نیروی هواییِ ارتش، به «مهرآباد» میرود و برای مردم توضیح میدهد که کودتا نشدهاست، بلکه کشورِ عراق به ایران حمله کرده است.
روایت دوم: روز ۲۱ بهمن ۱۳۵۷، ارتش ایران، حکومت نظامی اعلام میکند. آن روز، حضرت امام؟ره؟، در پیامی به مردمِ ایران، میفرمایند که: «من از مردمِ شجاع تهران میخواهم، در صورتیکه قوای متجاوز، عقبنشینی کردند، با حفظ آمادگی و هوشیاری از خدعۀ دشمن، آرامش و نظم را حفظ کنند، ولی مجهز و مهیا برای دفاع از اسلام و قوانین مسلمین باشند». پس از این پیامِ امام، انقلابیها، دستگاههای بلندگو را بر روی ماشینها نصب میکنند و به مردم تهران میگویند که به خانههایتان برنگردید و در خیابانها بمانید. این پیامِ حضرت امام؟ره؟، درواقع یک اعلامِ آمادهباشِ جنگ، برای مردمی است که هیچ اسلحهای ندارند.
روایت سوم: اوایل مهرماه ۱۳۵۸، خبری پخش میشود مبنیبراینکه شاهِ ایران، قصدِ رفتن بهآمریکا را دارد. بعد از این خبر، یکسری دانشجو از دانشگاههای «تهران»، «امیرکبیر»، «شهید بهشتی»، «تربیتمعلم» و «تربیتمدرس» دورهم جمع میشوند و میگویند که ما باید به این مسئله اعتراض کنیم. فکر میکنید چرا دانشجویان به این نتیجه میرسند که باید اعتراض کنند؟ خودِ آمریکاییها میگویند که رفتنِ شاه بهآمریکا، ایرانیها را به یادِ خاطرۀ «کودتای ۲۸ مرداد» میاندازد و برای همین، نسبت به این واقعه اعتراض میکنند. همان روزها، چند روز قبل از دهمِ آبان، یک خبری پخش میشود که آقای «بازرگان» در الجزایر با «برژنینسکی» ملاقات کرده است. این رخدادها باعث میشود که دانشجویان، لانۀ جاسوسی را تسخیر کنند.
ترس و دلواپسیِ مردم ایران؛ یادگاری از «کودتای ۲۸ مرداد»
این سه روایت، ما را به یک مسئلهای در جامعۀ ایرانی به نامِ «ترس» میرساند؛ ترس از کودتا. ایرانیها تا دوسال بعد از انقلاب، یعنی تا ۳۱ شهریور ۵۹، هنوز هم از ایجادِ یک کودتا بهوسیلۀ آمریکاییها میترسیدند. البته، «ترس»، نه بهمعنای منفیِ آن، بلکه «دلواپسی»، مابهازای چنین ترسی است. جامعۀ ایرانی، این ترس و دلواپسی را بهطور کامل درک میکرد. بسیاری از غربگراها مثل «مسعود بهنود» که تاریخ را نگاشتهاند۱، چنین روایت می کنند که روزِ ۱۷ شهریور ۵۷، در میدان ژاله، یک جوانی گوشۀ خیابان گلوله خورده و به زمین افتاده بود. وقتی که پدرش او را پیدا میکند، به او میگوید که چرا از خانه بیرون آمدی، آن پسر به پدرش جواب میدهد که اگر روز ۲۸ مرداد، شما از خانه بیرون میآمدی، امروز، لازم نمیشد که من از خانه بیرون بیایم. درواقع این ترس، فقط برای نخبگانی مثل دانشجویان نیست، بلکه چنین ترسی در بطنِ مردم هم وجود دارد.
کودتای ۲۸ مرداد؛ یک شوکِ عمیق در مردم
ما ایرانیها در طول تاریخ، همیشه درمقابل حملۀ خارجیها به ایران، واکنش نشان میدادیم؛ چه شکست میخوردیم و چه شکست نمیخوردیم. اما در سال ۱۳۲۰، وقتیکه ایران بهوسیلۀ روسها و انگلیسیها اشغال میشود، ازطرفِ ایرانیها، هیچ واکنشی نسبت به این تسخیر نمیبینیم. کسی هم این سوال را مطرح نمیکند که چرا ایرانیهایی که در طول تاریخ، همیشه نسبت بهحملۀ خارجیها واکنش نشان میدادند، در سال ۱۳۲۰، هیچکاری نمیکنند و خیابانهای تهران، پاتوقِ روسها و انگلیسیها میشود. واقعیت این است که سه سال قبل از اشغالِ ایران بهوسیلۀ روسها و انگلیسیها، در ایران ماجرای «کشف حجاب» اتفاق میافتد؛ آن زمان، دولت رضاخان، کاری با جامعۀ ایرانی میکند که مردم میگویند، وقتی وطنِ من و حاکمیتاش، ارزشی برای اعتقادات من قائل نیست، من هم کاری به این وطن ندارم. بگذارید آن را اشغال کنند و بگیرند.
ده سال بعد از اشغالِ ایران، «نهضت ملیشدنِ صنعت نفت» رخ میدهد. وقتی که ما درموردِ نهضت ملیشدنِ صنعت نفت صحبت میکنیم، آن چیزیکه به ذهنِ ما میآید، این است که در سال ۱۳۲۹، افرادی مثل «مصدق»، «مرحوم فاطمی»، «آیتالله کاشانی» و چند نفر دیگر، در مجلس دورِ هم جمع میشوند و یک قانونی تصویب میکنند که دیگر نفت، ملی میشود. همین! تمام شد و رفت! یعنی تاریخِ ما، هیچگاه از زاویۀ مردم، نسبت به نهضتِ ملیشدنِ صنعت نفت، نگاه نکرده است. اینکه آیا مردمِ ایران موافق نهضتِ ملیشدن صنعت نفت بودند یا «مصدق»، این کار را بهتنهایی انجام داده است؟ اگر تنها کارِ «مصدق» بوده است، پس اصلا «قیام ۳۰ تیر» که مردم به خیابانها میریزند و آقای «مصدق» استعفا میدهد، چه بوده است؟ اگر واقعا این نهضت، «ملی» است، پس آن مردمی که بهعنوانمثال، سخنرانیهای آتشینی را در خوزستان انجام میدادند، کجا رفتند؟ آن همه هیجان کجا میرود؟ چرا دیگر هیچ صدایی از این مردم شنیده نمیشود؟ درواقع، ما که به این اقدام، «نهضت ملیشدن صنعت نفت» میگوییم، دیگر، این «ملیبودن» را نمیبینیم. چیزی که ما تعریف میکنیم، نهضت «چند نفرۀ» صنعت نفت است که در آن، روایتی از مردم وجود ندارد و تاریخ به آن نمیپردازد.
«کودتای ۲۸ مرداد»، یک چیز دوستداشتنی را از مردم گرفت. یک شوکِ بزرگ و عجیب. خودِ من، چنین تأثیری را در کتابهایی دیدم که متمایلینِ بهنهضتِ ملیشدنِ نفت در مناطق عشایری، نوشتند. جاییکه هیچ رسانهای نیست. یک اتفاق آنطوری افتاده است، اما کودتا خفهاش میکند. مثل این است که «کودتای نوژه»، جلوی انقلابِ ما را میگرفت. واقعا وحشتناک است. اصلا مکانیسمِ کودتا، همینطوری است و به جامعه، سکته وارد میکند. همین «فتنۀ ۸۸»، واقعا برای ما معضلی است. تا همیشه هست و امکان دارد ریشهدار شود. چون کودتا، تأثیرات طولانی مدتی را بر روی جامعه میگذارد.
پینوشت:
- «۲۷۵ روز با بازرگان»، عنوان کتابی از «مسعود بهنود» است که در آن، ۲۷۵ روز از عمرِ دولتِ موقت به ریاستِ مهندس «بازرگان»، روایت میشود.
- فامیلیِ این شخص، «مسگر» نیست بلکه «خسروی» است. مسگری درواقع شغل پدرِ «مسعود خسروی» است. «محمود مسگر»، از الواط «شعبان جعفری» بود که در سطح شهر، چندین کاباره و خانهی فساد داشت.
۳ . «شعبان جعفری»، بهخاطر حضورش در حرکاتِ سیاسی، بهخصوص در «کودتای ۲۸ مرداد» سال ۱۳۳۲، بهشهرت رسیده است. وی در میان لاتها و محلهگردانهای آن زمان، به«شعبان بیمخ» مشهور شده است.
۴ . فیلم کوتاهِ «قلعه»، زندگیِ زنان را در روسپیخانهای بهنام «شهر نو» در شهر تهران بهتصویر میکشد.
دیدگاهتان را بنویسید